داستان کوتاه کودکانه امیر و جنگل وحشی ها

بلاگ رادیو کودک

این وب لاگ بازتاب دهنده اطلاعات سایت رادیوکودک در زمینه کودک است.

داستان کوتاه کودکانه امیر و جنگل وحشی ها

یکی بود یکی نبود

یک پسربچه ای بود به اسم امیر که با پدر و مادرش در خانه شان زندگی میکردند.

یک روز که مادر امیر داشت در آشپزخانه ماکارونی درست میکرد، امیر لباس گرگی اش را پوشید و شروع کرد به شیطنت.

از پله ها بالا و پایین میرفت و صداهای عجیب و غریب درمیاورد.

همه چیز را به هم میریخت و خلاصه حسابی شلوغ کاری میکرد.

همینطور که داشت میدوید، به لیوان چایی پدرش خورد و آن را ریخت.

مادرش که حسابی عصبانی شده بود گفت: "امیر... چرا وحشی بازی درمیاری؟ زود برو به اتاقت."

امیر هم رفت به اتاقش و روی تختش دراز کشید.

او دلش نمیخواست لیوان چایی بابا را بریزد، فقط دلش میخواست کمی شیطنت کند.

همینجوری که داشت فکر میکرد، خوابش برد، و توی خوابش دید که در اتاقش جنگلی میروید.

رودخانه ای میان جنگل بود و تخت او هم تبدیل شد به قایقی که با آن در رودخانه حرکت میکرد.

همینطور که قایق حرکت میکرد رسید به جایی بین درخت ها

که پر از موجودات عجیب و غریب بود.

موجودات عجیب و غریب دور امیر جمع شدند

امیر پرسید: "اینجا کجاست؟ شما کی هستید؟"

و آنها جواب دادند: "اینجا سرزمین وحشی هاست و ما هم وحشی هستیم."

آنها به لباس گرگی امیر نگاه کردند و گفتند: "تو باید پادشاه وحشی ها بشوی."

و یک تاج بر سر او گذاشتند.

امیر که پادشاه وحشی ها شده بود فریاد زد: "حالا.... وحشی بازی را شروع میکنیم."

و شروع کردند به وحشی بازی.

انقدر وحشی بازی کردند تا خسته شدند و روی زمین دراز کشیدند.

امیر همینطور که روی زمین دراز کشیده بود احساس کرد بوی ماکارونی مادرش به دماغش میخورد.

دلش برای خانه و پدر و مادرش تنگ شده بود.

سوار قایقش شد و از وحشی ها خداحافظی کرد.

وحشی ها که از رفتن پادشاهشان ناراحت بودند برای او دست تکان دادند.

امیر چشم هایش را باز کرد و دید که مادرش یک بشقاب ماکارونی روی میز اتاقش گذاشته.

لبخند زد و با خودش گفت: "هیچ جا خانه ی آدم نمیشود، حتی سرزمین وحشی ها."

داستان کوتاه کودکانه

خلاصه داستان کوتاه کودکانه

خلاصه داستان کودکانه

داستان های کودکانه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ÈэÓȝåÇ: داستان کوتاهداستان کوتاه کودکانه داستان خیلی کوتاهداستان صوتی کودکانهداستان کودکانه صوتیداستانهای کوتاه کودکانه
äæÔÊå ÔÏå ÏÑ  چهار شنبه 27 شهريور 1398ÓÇÚÊ 11:17  ÊæÓØ رادیوکودک